حضرت آيت الله مظاهري، سلسله دروس اخلاقي با موضوع «شرح چهل حديث اخلاقي» داشته اند كه مطالب شنيدني و خواندني اين استاد اخلاق حوزه در شماره هاي مختلف تقديم نگاه شما خوبان خواهد شد.
- حديث ششم: بركات دنيوي و اخروي ياد خداوند
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
مرحوم كليني «رحمتاللهعليه» در جلد دوم اصول كافي در باب ذكر، رواياتي نقل كرده كه معمولاً صحيحالسّند و ظاهرالدّلاله است. در اين روايات، علاوه تأكيد بر ذكر و ياد خدا، برخي از آثار و بركات آن تبيين گرديده است.
از جمله در حديث قدسي از قول امام صادق«سلاماللهعليه» نقل ميكند كه فرمودند:
«قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ ذَكَرَنِي سِرّاً ذَكَرْتُهُ عَلَانِيَةً»[۱]
در حديث قدسي ديگري نيز از قول مبارك امام صادق«سلاماللهعليه» نقل مي كند:
«قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا ابْنَ آدَمَ اذْكُرْنِي فِي مَلَإٍ أَذْكُرْكَ فِي مَلَإٍ خَيْرٍ مِنْ مَلَئِكَ»[۲]
بركات دنيوي و اخروي ياد خداوند بر اساس اين دو روايت و روايات مشابه ديگر، خداوند تعالي مي فرمايد: هركس در خلوت يا جلوت من را ياد كند، من هم به ياد او هستم.
به عبارت ديگر هركه به صورت پنهاني يا آشكارا، به ياد خداوند سبحان باشد، خدا به شكل برتري به ياد او خواهد بود.
اگر كسي به ياد خدا باشد، همه جا را محضر خدا بداند و ادب حضور را مراعات كند، خداوند متعال در دنيا و آخرت از او ياد مي كند و فريادرس اوست.
رسول خدا«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» فرمودند: هركس اهل ذكر باشد و زياد خدا را ياد كند، خداوند او را دوست ميدارد و او را از آتش جهنّم و از نفاق دور خواهد كرد. [۳]
آنكه مداومت بر ذكر دارد، در روز قيامت مقام بالايي دارد، دست عنايت خدا روي سر اوست و خدا كمك كار او خواهد بود. وحشت و اضطراب از قيامت ندارد، چون خدا را دارد و اين نتيجۀ اين است كه در دنيا در نهان و آشكار به ياد خدا بوده است.
چنين كسي در پرتو ياد خدا به جايگاهي مي رسد كه ميگويد: «هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ»[۴]؛ مردم بياييد و ببينيد چقدر سرفرازم. اندازۀ ياد خدا هم با ميزان ياد او از خدا تناسب دارد. هر چقدر او به ياد خدا بوده است، به همان اندازه خدا در آخرت به ياد او خواهد بود.
در روايت ديگري، ابو حمزۀ ثمالي از قول امام باقر«سلاماللهعليه» نقل ميكند كه فرمودند: در توراتي كه تحريف نشده، نوشته شده است كه حضرت موسي«سلاماللهعليه» به پروردگار متعال گفت: آيا تو به من نزديكي تا با تو مناجات كنم؟ يا دور هستي تا صدايت بزنم؟ خداوند عزّوجلّ فرمود: «أَنَا جَلِيسُ مَنْ ذَكَرَنِي»؛ من همنشين كسي هستم كه مرا ياد كند. سپس موسي پرسيد: در آن روزي كه هيچ كس پناهي به جز تو ندارد، يعني در قيامت، چه كسي در پناه توست؟ خداوند تعالي فرمود: «الَّذِينَ يَذْكُرُونَنِي فَأَذْكُرُهُمْ»؛ آنها كه من را ياد ميكنند، پس من هم آنها را ياد ميكنم. [۵]
خوشا به حال افرادي كه در عالم برزخ و در قيامت خدا با آنهاست و خدا را دارند. خوشا به حال آنانكه در قبر، وقتي كه همه ميروند و با چشم نااميدي به همه نگاه ميكنند و ميبينند كه هيچ فريادرسي ندارند، خدا با آنهاست.
راجع به پل صراط كه همه بايد از آن گذر كنند: «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلي رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا»[۶]؛ در روايت ميخوانيم از مو باريكتر، از شمشير برندهتر و از آتش سوزانندهتر است. [۷] امّا براي مؤمن، يك لحظه است و مثل برق از آن عبور ميكند. [۸]
ذكر و ياد دائمي خدا، در دنيا نيز به فرياد انسان ميرسد و باعث سرافرازي او در بين مردم ميشود.
همه ميخواهند سرفراز باشند، حتي كساني كه رياستطلب نيستند نيز سرفرازي در ميان مردم را دوست دارند. حبّ سرافرازي و سربلندي، نه تنها رذيلت نيست، بلكه يكي از فضائل هم هست و اين سرافرازي در اثر ذكر خدا روزي انسان ميگردد.
قرآن كريم ميفرمايد: «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه»[۹]
افرادي هستند كه دست عنايت خدا روي سر آنهاست و خداوند تعالي لحظه به لحظه آنان را رو به فضيلت و رو به آقايي بالا ميبرد. آنان چه كساني هستند؟ كساني كه دائم ذكر ميگويند و هميشه به ياد خدا هستند؛ چه در ميان مردم و چه در خلوت، همهجا را محضر مقدّس خداوند ميدانند و ادب حضور را مراعات ميكنند.
بيوت در اين آيۀ شريفه، معاني مختلفي دارد؛ يكي از معاني آن مساجد و مزارهاي شريف است. در روايات نيز بر وجود مقدّس ائمۀ طاهرين«سلاماللهعليهم» تطبيق شده است. [۱۰]
معناي ديگر كه ظاهراً آيۀ شريفه در آن ظهور دارد، اين است كه خدا اذن داده است كه قدر و منزلت اهل ذكر بالا رود. در واقع دست عنايت خدا روي سر آنهاست. كساني كه روز و شب، يعني دائماً، به ياد خداوند هستند، خداوند متعال به آنان شرافت و كرامتي خاص در دنيا عنايت ميفرمايد.
به قول شاعر:
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذكر به دوام ناتمامان جهان را كند اين پنج تمام
بنابراين، روحانيّت، افراد تأثيرگذار جامعه و به طور كلّي افراد متديّن، بايد توجه داشته باشند كه برخورداري از سرافرازي و سربلندي در دنيا، در سايۀ ذكر و ياد خداوند براي آنان حاصل ميشود.
امام جماعت، امام جمعه، رئيس و هركسي كه خواهان محبوبيّت و ابهّت در بين مردم است، كسي كه ميخواهد تبليغ كند و تأثيرگذار باشد، كسي شهرت حلال بخواهد، بايد همواره به ياد خدا باشد و بهخصوص ذكر عملي، كه همان رعايت تقواست را بهجا آورد. و بالأخره اگر كسي بهشت بخواهد، اگر دنيا بخواهد و اگر سيروسلوك بخواهد، بايد اهل ذكر باشد.
انسان بايد با ارزشهاي معنوي و با عالم غير ناسوت سر و كار داشته باشد و به عبارت ديگر، غرق در معنويّات باشد. افرادي هستند كه با ارتباط با خدا و معنويّات و با مداومت بر ذكر، توانستهاند در همين دنيا با ملائكه ارتباط برقرار كنند. قرآن كريم ميفرمايد: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُون، نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَة»[۱۱]
تعجب نكنيد، همۀ ما بايد چنين باشيم. حالا دل ما، محيط ما، اعمال ما، اقتضا نميكند، حرف ديگري است؛ ولي بايد چنين باشيم.
برخي از مفسّرين چنين ارتباطي با ملائكه را مربوط به موقع مرگ ميدانند. امّا آنچه آيۀ شريفه ميگويد، مهمتر از اين حرفها است. كسي كه بگويد: «الله» و بر روي آن پا برجا باشد و استقامت ورزد، يعني كسي كه همهجا را، چه در خلوت و چه در جلوت، محضر خدا بداند و ادب حضور را مراعات كند، «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ»؛ با ملائكه سر و كار خواهد داشت و اگر مثلاً يك خوفي يا غصّهاي براي او پيدا شده است، ملائكه ميآيند، او را دلداري ميدهند و ميگويند: «أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُون».
غم و غصه در دنيا براي كسي كه آخرت را با همۀ آن مقامها دارد، يعني چه؟ كسي كه خدا را دارد، ترس براي او چه معنايي دارد؟ «أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا»؛ بعد هم ميگويند: ما كمك كار تو هستيم: «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ»؛ خدا ما را خلق كرده است كه يار و ياور تو باشيم.
دو آيه در قرآن است، من از شما تقاضا دارم به اين دو آيه خيلي توجه كنيد، خيلي مهّم است. آيۀ اوّل ميفرمايد: «وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنين»[۱۲]؛ مؤمن به ما حتماً حق دارد، شك نكنيد حق چه چيز را دارد؟ حق دارد كه او را كمك كنيم.
آيۀ دوم راجع به گرفتاريها است، نه اينكه فقط گرفتاري در زندگي دنيوي او باشد، مثلاً اگر شبهه براي او پيدا شده است و نميتواند آن را حل كند يا مثلاً حال قبض پيدا كرده و حال يقظه را از دست داده شده است، در نماز شب بيحال است و نميتواند آن را رفع كند. قرآن ميفرمايد ميخواهيد من داروي آن را بگويم؟ ميفرمايد: «كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنين»[۱۳]
حتماً در گرفتاريها مشكل را حل ميكند، حال قبض او را به حال بسط برميگرداند. زمزمهها در نماز شب ميدهد. بيداري در دل شب به او ميدهد. نميشود كسي با خدا باشد، امّا نماز شب او تعطيل شود، اگر كسي نماز شب و سوز و گداز در شب ندارد، بايد بداند كه هرچه هست، از قامت ناساز بياندام خود اوست.
پروردگار عالم روي ذكر تأكيد فراواني دارد. قرآن كريم ميفرمايد:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً»[۱۴]
امامصادق «سلاماللهعليه» در روايتي فرمودند: خدا هر چيزي كه از بندههايش خواسته است، مقيّد خواسته، به غير يك چيز؛ خدا گفته است نماز بخوانيد، هفده ركعت با نافلههاي آن پنجاهويك ركعت ميشود، بالاخره محدود است. خدا گفته است يك ماه روزه بگيريد، خدا گفته است خمس و زكات بدهيد، يك حدي دارد، خدا گفته است مكه برويد، يك ماه ميشود و بالأخره همۀ واجبات و مستحبات حدي دارند، به غير از يك چيز كه از نظر قرآن حد ندارد، بلكه هميشگي ميخواهد و آن ذكر است. سپس آيۀ شريفه را تلاوت كردند: [۱۵]
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً»
جملۀ «بُكْرَةً وَ أَصيلاً» در اين آيه، بر كثرت ذكر تأكيد دارد. و معناي آن اين است كه بنده، هميشه و به طور دائم بايد به ياد خدا باشد. يعني به اصطلاح دائمالذّكر باشد. من ديدهام افرادي كه اينها در كما هستند، امّا اهل ذكرند، موقع مرگ آنها است، امّا اهل ذكر هستند و هيچ توجه ندارند به هيچ چيز، امّا به «لاالهالاالله» و به «ياالله» توجه دارند. من زياد ديدهام كه دائمالذّكر است، حتي در كما، لذا اين افراد اگر جلو بروند در خواب هم اهل ذكر ميشوند و ميتوانند نفي خواطر بكنند.
خوشا به حال آنها كه در خواب يا در بيداري، ميتوانند نفي خواطر كنند؛ وسوسهها، تخيّلها و فكرهاي بيجا نميتواند به سراغ آنها بيايد. اين افراد دل دارند و دل آنها درب دارد. وقتي چشم و گوش و زبان آنها درب داشته باشد، دل آنها نيز درب پيدا ميكند و آن درب به روي وسوسهها، تخيّلها و توهّمهاي بياساس بسته ميشود. به اين نفي خواطر ميگويند كه خيلي مشكل است، امّا گروهي راه را رفتهاند و شده است و علاوه بر بيداري، در خواب هم نفي خواطر دارند.
خدا از ما ميخواهد جداً دائم الذكر باشيم. استاد بزرگوار ما علامه طباطبايي«رحمتاللهعليه» روزهاي آخر عمرشان را سپري ميكردند كه عدّهاي از ما شاگردها خدمت ايشان رسيديم. در حالي كه حال ايشان بد بود، با يك ادب و خضوعي در مقابل ما نشسته بودند. من به ايشان گفتم: آقا! يك نصيحت به ما كنيد تا مرخص شويم، ايشان فرمود: «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُم»[۱۶]
چند روز بعد در بيمارستان به ملاقات ايشان رفتيم. خانم ايشان گفتند: حالي پيدا كرد و چند مرتبه گفت: توجه، توجه، توجه، تا از دنيا رفت. اين «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُم» را از چند روز قبل به ما گفتند و بعد هم موقع مرگ يك پيام عمومي به همه دادند و گفتند: «توجه، توجه، توجه».
ذكر مراتبي دارد؛ مرتبۀ اول آن ذكر لفظي يا ذكر زباني است. هركسي بايد يك ذكري انتخاب كند و مرتّب بگويد. مثلاً سفارش ميكنند كساني كه هنوز به جايي نرسيدهاند، ذكر يونسيّه را بگويند: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ»[۱۷]؛ مخصوصاً به معناي آن توجه كنند.
حضرت يونس«سلاماللهعليه»، پيامبر خدا بود، امّا حركتي كه به شأن او نميخورد، از او سر زد. پروردگار عالم او را زندان كرد.
قرآن ميگويد: اگر اهل ذكر نبود، تا روز قيامت بايد در دل ماهي ميماند: «فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ لَلَبِثَ في بَطْنِهِ إِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ»[۱۸]
بالأخره اين مرتبۀ اول ذكر است كه همه بايد داشته باشيم. اذكاري مانند صلوات، «لاالهالاالله» و «لاحولولاقوهالاباالله» را كه هر كدام خصوصيّتي دارد، مرتب بگوييم. امّا بر ذكر يونسيّه خيلي سفارش شده است. لازم هم نيست كه دو زانو و رو به قبله باشيم يا آداب خاصّي بهجا آوريم، بلكه آنكه اهل ذكر است، در راه ذكر ميگويد. انسان ميتواند در راه يا در بين كارهاي روزانه، مثلاً صد مرتبه سورۀ توحيد را بخواند يا هزار مرتبه صلوات بفرستد. اگر كسي اين مرتبه از ذكر را ندارد، بداند خسارت عجيبي دارد.
مرتبۀ دوم، ذكر قلبي است، آن هم نه به اين معنا كه بنشيند و ذكر را در دل بگويد، در اسلام چنين روشي نداريم. ذكر قلبي آن است كه قلب انسان به دنبال زبان بگويد: «لاالهالاالله» تا كمكم به آنجا برسد كه در مجلس شام مؤذن گفت: «اشهد ان لاالهالاالله»، امام سجاد«سلاماللهعليه» فرمودند: پوست، گوشت و خون من هم ميگويد: «اشهد ان لاالهالاالله».[۱۹]
مرتبۀ سوم، ذكر عملي است كه از مراتب اول و دوم مهمتر است. امام صادق«سلاماللهعليه» ميفرمايند: اگرچه اذكار لفظي نظير تسبيحات اربعه، ذكر است، امّا قرآن يك چيز ديگر ميخواهد و آن ذكر عملي است، به اين معنا كه انسان موقع انجام هر عملي، ببيند حلال است يا حرام و محرمات را ترك كند و واجبات را بهجا آورد. [۲۰]
حضرت امام«قدّسسرّه» بارها ميگفتند و اين اواخر ديگر در رسانهها هم ميگفتند كه: همهجا محضر خداست، ما در محضر خدا هستيم، ادب حضور بايد مراعات شود. اين همان ذكر عملي است.
پي نوشت ها:
[۱]. الكافي، ج ۲، ص ۵۰۱.
[۲]. الكافي، ج۲، ص ۴۹۸.
[۳]. الكافي، ج۲، ص۵۰۰.
[۴]. الحاقه، ۱۹: «بياييد و كتابم را بخوانيد. »
[۵]. الكافي، ج۲، ص۴۹۶.
[۶]. مريم، ۷۱: «و هيچ كس از شما نيست مگر [اينكه] در آن وارد ميگردد. اين [امر] همواره بر پروردگارت حكمي قطعي است. »
[۷]. امالي الصدوق، ص ۱۷۷.
[۸]. فضائل الشيعه، ص ۵.
[۹]. النور، ۳۶و۳۷: «در خانههايي كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود. در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش ميكنند: مرداني كه نه تجارت و نه داد و ستدي، آنان را از ياد خدا، به خود مشغول نميدارد. »
[۱۰]. الكافي، ج ۹، ص ۲۵۶.
[۱۱]. فصلت، ۳۰و۳۱: «در حقيقت، كساني كه گفتند: «پروردگار ما خداست»؛ سپس ايستادگي كردند، فرشتگان بر آنان فرود ميآيند [و ميگويند:] «هان، بيم مداريد و غمين مباشيد، و به بهشتي كه وعده يافته بوديد شاد باشيد. در زندگي دنيا و در آخرت دوستانتان ماييم.»
[۱۲]. روم، ۴۷: «و ياريكردن مؤمنان بر ما فرض است. »
[۱۳]. يونس، ۱۰۳: «زيرا بر ما فريضه است كه مؤمنان را نجات دهيم. »
[۱۴]. الاحزاب، ۴۱و۴۲: «اي كساني كه ايمان آوردهايد، خدا را ياد كنيد، يادي بسيار. و صبح و شام او را به پاكي بستاييد. »
[۱۵]. الكافي، ج ۲، ص ۴۹۸.
[۱۶] . البقره، ۱۵۲: «پس مرا ياد كنيد، تا شما را ياد كنم.»
[۱۷]. الانبياء، ۸۷: «معبودي جز تو نيست، منزّهي تو، راستي كه من از ستمكاران بودم.»
[۱۸]. صافات، ۱۴۳و۱۴۴: «و اگر او از زمره تسبيحكنندگان نبود، قطعاً تا روزي كه برانگيخته ميشوند، در شكم آن [ماهي] ميماند. »
[۱۹]. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۹.
[۲۰]. الكافي، ج ۲، ص ۸۰.
منبع : خبرگزاري حوزه